×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ettelaate omoomi

× موارد مندرج در این وبلاگ اطلاعات عمومی خواهد بود
×

آدرس وبلاگ من

dashti.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/abezi

نجوم در اشعارحافظ

به آنها بگو پروردگار آسمانهاي هفتگانه و خداوند عرش بزرگ كيست ؟ جواب خواهند داد آفريننده خداست ، پس بگو چرا متقي و خداترس نمي شويد؟ قرآن كريم سوره مؤمنون آيات86و87 آفريننده قهار وزبردست آفرينش در كتاب محكم خود بارها و بارها وجود خويش را با چنين نشانه هايي به آنها كه اهل تعقل و تفكرند نمايانده است .خداي آسمانها و زمينها ، پروردگار دو مشرق و دومغرب . در ميان شرقيان هماره عشق به نيكي و زيبايي جايگاه ويژه اي داشته و تجليگاه اين عشق و علاقه ذاتي در هنر بوده است .حب زيبايي در انسانهاي با احساسي چون شرقيان به صورت نورهاي تاباني از خط ،نقاشي ،شعر و موسيقي خود را نمايانده است ، بگونه اي كه هنر شرق و به خصوص ايراني شهره آفاق گرديد. يكي از بارزترين افرادي كه به ياري قرآن هنر را متعالي نمود حافظ است. لطف شعر او به اين است كه بين عشق و عرفانش نمي توان فرقي قائل شد به قولي : خدا داند كه حافظ را غرض چيست و علم الله حسبي من سؤالي خواجه شيراز باآن شخصيت عرفاني و ادبي اش يار پريچهره اي دارد و در توصيف او مي گويد: عارضش را به مثل ماه فلك نتوان گفت نسبت دوست به هر بي سر و پا نتوان كرد اگر سيري در ديوان او داشته باشيم ،خواهيم ديد كه يار حافظ در نظرش از تمام افلاك برتر است و در كمتر جايي تلألو ستارگان درخشان با آن يار پريچهر برابري دارد. يارب آن شاهوش ماهرخ زهره جبين در يكتاي كه و گوهر يكدانه كيست حافظ وراز و رمز آسمان اما حافظ فقط آسمان را با يارش در مقايسه نيست بلكه خوشبختي و شوربختي خودرا در راز و رمز حركات آسماني ميداند. حافظا سر ز كله گوشه خورشيد برآر بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد شبي كه ماه مراد از افق شود طالع بود كه پرتو نوري به بام ما افتد آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشبست يارب اين تأثير دولت در كدامين كوكبست ز مشرق سر كو آفتاب طلعت تو اگر طلوع كند طالعم همايون است زجور كوكب طالع سحرگهان چشمم چنان گريست كه ناهيد ديد و مه دانست يعني از جفاي روزگار و گردش نابكام زمانه آنقدر گريستم كه در سحر گاه ناهيد طلوع كرد و من آن را ماه پنداشتم. جبر و اختيار گاه بين جبر و اختيار ، اجبار را به افلاك نسبت داده است ؛ البته اين جبر در برابر آن اختيارات نجومي است كه منجمان احكامي در آن بيشتر به احوال قمر توجه داشته اند تا ساير كواكب ؛ زيرا حركت ماه در منازل خود احكام فراوان دارد و به دلايلي بسيار مناسبتر از ديگر اجرام در امر اختيار بوده است . سيرسپهر و دور قمر را چه اختيار در گردشند بر حسب اختيار دوست از چشم خود بپرس كه ما را ميكشد جا نا گناه طالع و جرم ستاره نيست ليكن حافظ شيرازي در جايي سعد و نحس بودن زهره و زحل را آ�قصه آ� يعني داستاني خيالي و باورهاي عاميانه ميداند: بگير طره مه چهره اي و قصه مخوان كه سعد و نحس زتأثير زهره و زحل است يعني اين قصه و افسانه بي پايه را كه مي گويند سعد و نحس از تأثيرات فلكي و ستارگان در زندگي آدمي است باور نداشته باش و در باره منسوبات آنها خطاب به حكيم كه منجم احكامي است مي گويد: گر رنج پيش آيد و گر راحت اي حكيم نسبت مكن به غير كه اينها خداكند آسمان حافظ اين انتساب ها ونوع تفكر بيانگر آن است كه حافظ نيز همچون ديگر مردم هم عصر خود با آسمان غريبه نبوده است.سيري در اشعار حافظ زيبايي آسمان را برايمان دو چندان مي كند. عجب علمي است علم هيئت عشق كه چرخ هشتمش هفتم زمين است او دليل آگاهي اش از آسمان و اوضاع فلكي را شب بيداري تا روز مي داند . ز چشم من بپرس اوضاع گردون كه شب تا روز اختر مي شمارم منظومه شمسي در اشعار او بارها خورشيد ،ماه،عطارد ،ناهيد ،مريخ ،مشتري ،زحل با نامهاي مختلف به كار گرفته شده اند .با توجه به سالهاي زندگي حافظ مي توان گمان برد كه تا آن زمان سه سياره ديگر منظومه شمسي هنوز شناخته نشده بودند. ماه خورشيد نمايش ز پس پرده زلف آفتابي است كه در پيش سحابي دارد اي كه إنشاءعطارد صفت شوكت توست عقل كل چاكر طغراكش ديوان تو باد بياور مي كه نتوان شد ز مكر آسمان ايمن به لعب زهره چنگي و مريخ سلحشورش بگير طرة چهره اي و قصه مخوان كه سعد و نحس ز تأثير زهره و زحل است به آهوان نظر شير آفتاب بگير به ابروان دو تا قوس مشتري بشكن در اشعار حافظ از خورشيد با نامهايي چون مهروخور نيز ياد شده است و زهره را با نام ديگر ناهيد مي توان يافت .اما ديگر سيارات را با همان اسامي آشنا و متعارف مي يابيم .او خورشيد را جايگاه بلند و رفيع ، عطارد را پيك آسماني و اديب، زهره چنگي را مايه طرب و شور شادي آسمان ،مريخ را جنگجو و زحل را نحس مي داند. منظومه شمسي دراسطوره ها در شعر فارسي خورشيد مظهر قدرت و عظمت و زيبايي و درخشندگي و بلندي و قهر و تصميم و سود بخشي و سرعت است و در نظم شاعران به بسياري از تصورات و اعتقادات انسانها اشاره رفته است . عطارد ميان مردم تمامي ملل مختلف جهان پيك خدايان بوده و فرامين ايشان را حمل مي كرده است و خداي فصاحت و دبيري و تجارت و يار مسافران و دزدان است و ارواح مردگان را در دوزخ هدايت ميكند ، عطارد را با كفشهاي بالدار با لبه بلند در حالي كه عصايي بدست گرفته تصوير مي كنند. زهره يا ناهيد يا آناهيتا فارسي وپهلوي به معني پاك و بي عيب و از فرشتگان نگهبان آب بوده است و در اساطير يونان آفروديت و نزد روميان ونوس ، اله عشق بوده؛ اما پاكي و معصوميت آناهيتاي ايراني را نداشته است آ�بهر حال با توجه به تمام باورهاي كهن در خصوص زهره يا ناهيد يا بيدخت منجمان احكامي اين سياره را كوكب زنان و مردان و مخنثان و اهل زينت و تجمل و لهو و شادي و طرب و عشق و ظرافت و سخريه و سوگند دروغ آ�نام داده اند . زهره سعد است و به آن سعد اصغر يا كوچك گويند . مريخ در تصورات ايراني و يونان و روم ، ايزد يا خداي جنگ بوده و با نام آ�مارسآ� يا آ�آرس آ�فرزند آ�ساتورنآ� (زحل )و برادر آ�ژوپيترآ� يا آ�زئوس آ�يا مشتري است .منجمان احكامي مريخ را آ�كوكب لشكريان و امراء ظالم و اتراك و دزدان و فاسدان و آتشكاران و بياعان و ستور شمرده ،قهر و شجاعت و جسارت و سفاهت و لجاج و دروغ و تهمت و ايزاءمردمان و خيانت را بدو نسبت داده اندآ� . مريخ نحس است . مشتري در اسطوره ها و نزد شاعران كهن خداي خدايان محسوب شده است ؛در نجوم احكاميآ�مشتري كوكب قضات و علماء و اشراف و اصحاب مناسب و ارباب نواميس و ترسايان استآ� مشتري نيز سعد است و به آن سعد اكبر يا كوكب سعادت گويند . در اساطير يوناني زحل فرزند زمين و آسمان و پدر مشتري و مريخ و نپتون آفروديت است. سر انجام به دست فرزند ارشد خود زئوس يا مشتري از سلطنت بر جهان خلع شد وعزلت گزيد . اساطير روم زحل يا ساتورن شوهر آ�ابسآ� و پدر آ�هريكوسآ� و خداي بذر افشاني و خرمن بود . با توجه به سابقه اساطيري زحل تصادفي نيست كه منجمان احكامي او را آ�كوكب پيران و دهقانان و ارباب قلاع و خاندانهاي قديم و غلامان سياه و صحرانشينان و مردم سفله وخسيس و زهدان بي علم و موصوف به صفات مكر و كينه وحمق وجهل وبخل و وقار وستيزه و كاهلي )) مي شمردند . زحل نيز نحس است. ستارگان ديگر غير از خورشيد ستارگان ديگري نيز در نزد حافظ جايگاهي براي خود داشته اند . ستارگاني چون ستارةتنها ( قطبي) ، سه ستارةكمربند صورت فلكي جبار، عيوق ( سروش ) وسماك رامح . در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت چه گويت كه به ميخانه دوش مست و خراب سروش عالم غيبم چه مژده ها داده است مدام در پس طعن است بر حسود و عدوت سماك نيزه از آن روز و شب عنان گيرد شكر خدا كه باز درين اوج بارگاه طاووس عرش مي شنود صيت شهپرم طاوس كنايه از خورشيد است . رويت هلال حافظ رويت هلال ماه در اشعار حافظ نيز موضوع ديگري است كه جلب توجه مي كند . او رويت هلال را كاري دشوار ولي شيرين مي داند و بيننده هلال را شيفته و واله اين كار : چو ماه نو ره بيچارگان نظاره زند به گوشه ابرو و در نقاب رود در گوشه اميد چو نظارگان ماه چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ايم شكل هلال هر سرمه ميدهد نشان از افسر سيامك و ترك كلاه زو حتي او ديدن ماه نو را بسيار اعتقادي ميداند و معتقد است كه فقط پاكان مي توانند آن را ببينند: آن را به چشم پاك مي توان ديد چون هلال هر ديده جاي جلوه آن ماهپاره نيست و گاه ضعف و ناتواني خويش را به هلال باريك تشبيه كرده است . رحم آر بر دل من كز مهر روي خوبت شد شخص ناتوانم باريك چون هلالي اصطلاحات نجومي اينطور كه قرائن نشان مي دهند او با مفاهيم نجومي چون قران ، مقابله ، ارتفاع و... نيز آشنايي داشته است : گفتم كه خواجه كي به سر حجله مي رود گفت آنزمان كه مشتري و مه قران كنند در فرهنگ اصطلاحات نجومي قران مشتري و ماه قراني سعد بوده و خصوصاً تزويج در آن جايز است. ز اخترم نظري سعد هست كه دوش ميان ماه و رخ يار من مقابله بود ز آفتاب قدح ارتفاع عيش بگير چرا كه طالع وقت آنچنان نمي بينم صور فلكي در اشعار حافظ از صورتهاي فلكي هم سخن به ميان رفته است ، صوري چون خوشه پروين ، ارغنون ( چنگ رومي ) ، جوزا يا جبار ، سهم (تير) و ... . ارغنون ساز فلك رهزن اهل هنر است چون از غصه نناليم و چرا نخروشيم در زواياي طربخانه جمشيد فلك ارغنون ساز كند زهره به آهنگ سماع آسمان گومفروش اين عظمت كاندرعشق خرمن مه بجوي خوشه پروين به دوجو در شعر حافظ به ايهام از صورت فلكي سهم (تير) نامبرده شده است . به اوج ماه رسد موج خون چون تيغ كشد به تير چرخ برد حمله چون كمان گيرد خورده ام تير فلك باده بده تا سرمست عقد در بند كمر تركش جوزا فكنم خواجه شيرازي دو بار در ستايش شعر خويش و مانند بودن نظم خود به عقد يا نظم ثريا گفته است : غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را مجموعه پروين نمودار جمعيت و همبستگي و اتحاد است و بدين جهت در شعر گاهي با نظم در مقابل نثر همراه شده است: گردون چو كرد نظم ثريا به نام شاه من نظم در چرا نكنم از كه كمترم رموز مستي و رندي زمن بشنو نه از واعظ كه با جام و قدح هردم نديم ماه و پروينم خواجه شيرازي و جبار موضو عي كه خيلي جلب توجه مي كند در اشعار حافظ دو بيت در باره صورت فلكي جبار است : جوزا نهاد حمايل برابرم يعني غلام شاهم و سوگند همي خورم خورده ام تير فلك باده بده تاسرمست عقده در بند كمر تركش جوزا فكنم در فرهنگ اصطلاحات نجومي در شرح جبار يا اريون مشهورترين ستارگان آن را اين گونه ياد ميكند :منكب الجوزاء، يدالجوزاء ، مرزم الجوزاء ، نطاق الجوزاء و سيف الجوزاء . در كتاب ياد شده علت همراهي نام جوزا با نام ستارگان اين صورت آنست كه نام مشهور ديگر جبار ، جوزاست ولي اين اشتراك نبايد سبب يكي دانستن صورت جبار با جوزاي اصلي كه صورت دو پيكر يا توأمان و برج سوم است بشود.به همين علت گاهي از روي مجامله جبار را توأمان هم گفته اند. در شعر فارسي جوزا و توأمان و دوپيكر نامهاي مشتركي است هم براي صورت جبار هم براي دو پيكر و تشخيص ميان آن دو مشكل است مگر با وجود قرينه اي مانند كمربند و كمر تركش به معني نطاق الجوزا يا منطقه الجوزا كه مخصوص صورت جبار است . خواجه شيراز در ديوان خود بسيار در بيان عظمت آسمان ها سخن رانده است و در افلاك در پي جستجوي معرفتي است كه در نهايت آن را يافته ، ميگويد: پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت من چرا ملك جهان را به جوي نفروشم اگر ملك جهان با اين عظمت به جوي نيرزد روضه رضوان چيست كه با دو گندم بتوان آن را معاوضه كرد؟ او بهترين راه براي رسيدن به درجات عاليه را مهرورزي مي داند: كمتر از ذره نه اي پست مشو مهر بورز تا بخلوتگه خورشيدرسي چرخ زنان او عالم را به زيبايي آيه و نشانه خداوند مي داند و معتقد است ما انسانها هرگز نمي توانيم نور انور الهي را آن طور كه هست ببينيم همانطور كه هرگز نمي توانيم مستقيم به خورشيد بنگريم ولي ماه كه نورش را از آن مي گيرد و به تعبير او سايه اي از آفتاب است را به راحتي مي توان ديد : اي كه بر ماه از خط مشكين نقاب انداختي لطف كردي سايه اي بر آفتاب انداختي كه البته اشاره اي به وجود مقدس حضرت ختمي مرتبت دارد كه نور الله در سايه او زيبا جلوه مي كند و ما را رهنمون مي شود. و در اشعار پاياني ديوان گذري به يوم الحساب ميزند ، روزي كه بايد به حساب اعمالش رسيده شود و براي آن روز مي انديشد. مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو يادم از كشته خويش آمد و هنگام درو گفتم اي بخت بخفتيدي و خورشيد دميد گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو گر روي پاك و مجرد چو مسيحا به فلك از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو تكيه بر اختر شب دزد مكن كين عيار تاج كاووس ببرد و كمر كيخسرو گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش دور خوبي گذرانست نصيحت بشنو چشم بد دور زخال تو كه در عرصه حسن بيدقي راند كه برد از مه و خورشيد گرو آسمان گو مفروش اين عظمت كاندر عشق خرمن مه بجوي خوشه پروين به دو جو آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
شنبه 30 خرداد 1388 - 10:12:37 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


مهريه


تاريخچه ورزش


همه چيز در باره دارچين


تاریخچه گياه شناسي


نجوم در اشعارحافظ


فرق بين يک ستاره و سياره


مخترع گيتار


سازهاي ايراني


عرفان در شعر فارسي


برخي از ضرب المثل هاي ايراني


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

28721 بازدید

4 بازدید امروز

5 بازدید دیروز

23 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements